سکوت
هرگز نخواستم کسی این لحظه های ناآشنا و فروریختن اشک را بر گونه هایم ببیند همیشه بالش سکوت را زیر سر هق هق تنهایی ام گذاشتم تا کسی صدایم را نشنود اما تو , تو که از گریه های پنهانی من باخبری چه کنم که گاهی همین گریه های گهگاه جای خالی تو را در غربت لحظه هایم پر می کند
نوشته شده در چهارشنبه 90/10/21ساعت
1:55 صبح توسط نازیلا نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |