سکوت
تقصیر از خودم بود دسته کلید علاقه? که گم شد
شـــــــــــــــ جاعت مـے خواهد گاهی وقتها دلم میخواد برم بالا بالا ها ...
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند باورت داشتم از روز نخست، انگار وقتی تنهایی حرفی برای گفتن نداری انگار... نه ! وقتی تنهایی حرفی برای گفتن نیست آینه ... اگر باشد و باز هم نوای قدیمی من میبینم صورتمو تو آینه با لبی خسته میپرسم از خودم این غریبه کیه از من چی میخواد... اون به من یا من به اون خیره شدم... گاه دلم میگیرد ... وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا روز نوروز بچینی گل سرخ بر سر راه نگار فرش کنی دلبرت بیاد بپرسه کار کیست تو براش گفته نتونی چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا دلبرت خنده کنه با دگران تو بسوزی و براش گریه کنی دلبرت بیاد بپرسه که چرا تو براش گفته نتونی چقده سخته خدایا دلبرت سفر کنه تنها شوی مثل ماهی ها از آب جدا شوی بکپی مجنون شوی تباه شوی تو به کس گفته نتونی چقده سخته خدایا ................ هرگز نخواستم کسی این لحظه های ناآشنا و فروریختن اشک را بر گونه هایم ببیند همیشه بالش سکوت را زیر سر هق هق تنهایی ام گذاشتم تا کسی صدایم را نشنود اما تو , تو که از گریه های پنهانی من باخبری چه کنم که گاهی همین گریه های گهگاه جای خالی تو را در غربت لحظه هایم پر می کند گر روزی برسد تاریکی
باید قفل تمام آرزوها را عوض میکردم
یک شب که خسته به خانه برگشتم دیگر هیچ رویایی کنار بالشتم نمانده بود
وفادار احســـ اسـے باشـے
کــ ِ میدانـے
شــــ کســـــتــــ مـے دهد
روزے نفســـــــــ ـهاے دلت را
یقه خدا رو بگیرم
زل بزنم تو چشمش بگم
حال میکنی چه پوست کلفت شدم؟؟
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم .
آمدی تا باشی،
و پر از شعر،
پر زا همهمه بودی،
اما،
هیچ حرفی نزدی،
پر از گفتن دلدادگیت،
پراز زمزم? عشق به دریاشدنت،
باز حرفی نزدی،
و فقط خندیدی،
خوب من،
میفهمم
از دو چشمت هم? حرف تو را،
بی کلام اینجا باش .
آخر اینجا بودن،
نیست محتاج صدا.
بودنت با دل من،
بی صدا هم زیباست
از آدمهایی که در پس نگاه سردشان
با لبخندی گرم فریبت میدهند ...
دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمیکند
و نوری که تاریکی میدهد...
از کلماتی که چون شیرینی افسانه هاست...
دلم میگیرد از سردی چندش آوردستی که دستت را میفشاردو نگاهی که با توست
اما هیچگاه تورا نمی بیند...
از دوستی که هدیه برایت دو بال برای پرواز میاورد
اما بعد...
پرواز را با منفورترین کلمه دنیا معنی میکند...
دلم میگیرد از چشم امید داشتنم به اینهمه هیچ...!
گاهی حتی از خودم هم دلم میگیر
تو چراغم هستی ؟
اگر روزی برسد تنهائی
تو کنارم هستی ؟
اگر روزی برسد بیتابی
تکیه گاهم هستی ؟
اگر روزی برسد لحظه غم
غمگسارم هستی ؟
اگر زخمی برسد بر دل من
تو طبیبم هستی ؟
اگر از من نرسد نجوائی
تو به یادم هستی ؟
اگر روزی برسد این ایام
و تو غایب باشی
در سکوت خواهم مرد
اگر آن روز به فریاد دل من نرسی
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |